{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
اندیشه ها نیز زندگی مردم را نجات می بخشند.
همیشه ساده ترین پرسش ها با اهمیت ترین پرسش ها به شمار می رود و پاسخی برای آنها وجود ندارد و پرسشی كه نتوان به آن پاسخ داد، مانعی است كه فراتر از آن نمی توان رفت.
ما بیشتر برای از یاد بردن درد و رنج خویش به آینده پناه می بریم؛ در پهنه ی زمان، خطی را تصور می كنیم كه فراسوی آن خط، درد و رنج ما پایان خواهد یافت.
وقتی در برابر كسی كه مهربان، مؤدب و مبادی آداب است قرار می گیریم، بسیار دشوار است كه همه ی حرفهایش را دروغ تصور كنیم و درستی و راستی در او نبینیم.
از زمان كودكی، پدر و آموزگار مدرسه برای ما تكرار می كنند كه خیانت، نفرت انگیزترین چیزی است كه می توان تصور كرد. اما خیانت كردن چیست؟ خیانت، از صف خارج شدن و به سوی نامعلوم رفتن است.
زمان بشری دایره وار نمی گذرد، بلكه به خط مستقیم پیش می رود و به همین دلیل، انسان نمی تواند خوشبخت باشد، چرا كه خوشبختی، تمایل به تكرار است.
وحشت، حالت یك ضربه را دارد؛ لحظه ای است كه انسان هیچ چیز نمی بیند. وحشت فاقد هر گونه اثر زیبایی است و انسان تنها پرتو شدید رویداد ناشناخته ای را می بیند كه چشم براه آن است.
هیچ وسیله ای برای تشخیص تصمیم درست وجود ندارد، زیرا هیچ مقایسه ای امكان پذیر نیست.
آن كس كه استعداد دشوار همدردی ( احساس مشترك ) را دارا نیست، به سردی رفتار دیگران را محكوم می كند.
مجازات كردن كسی كه نمی داند چه می كند، نشانه ی توحش است.
یك بار حساب نیست؛ یك بار مثل هیچ وقت است.
تاریخ به سبكی زندگی یك فرد است؛ بیش از اندازه سبك، به سبكی پَر است، مانند گرد و غبار در هوا معلق است، مانند چیزی است كه فردا ناپدید می شود.
شریف ترین احساسات می تواند به آسانی برای توجیه بزرگترین وحشت ها به كار گرفته شود.
مردم همیشه فریاد می زنند كه می خواهند آینده ی بهتری بسازند. این، حقیقت ندارد. آینده، خلایی است بی عاطفه نسبت به همه.
مردم، تنها به این دلیل می خواهند ارباب آینده شوند كه گذشته را دگرگون سازند
آدم هنگامی كه صف را ترك می كند، دوباره می تواند به آن باز گردد، ولی زمانی كه دایره ای بسته می شود، دیگر راه بازگشتی وجود ندارد.
اندیشه ها نیز زندگی مردم را نجات می بخشند.
همیشه ساده ترین پرسش ها با اهمیت ترین پرسش ها به شمار می رود و پاسخی برای آنها وجود ندارد و پرسشی كه نتوان به آن پاسخ داد، مانعی است كه فراتر از آن نمی توان رفت.
ما بیشتر برای از یاد بردن درد و رنج خویش به آینده پناه می بریم؛ در پهنه ی زمان، خطی را تصور می كنیم كه فراسوی آن خط، درد و رنج ما پایان خواهد یافت.
وقتی در برابر كسی كه مهربان، مؤدب و مبادی آداب است قرار می گیریم، بسیار دشوار است كه همه ی حرفهایش را دروغ تصور كنیم و درستی و راستی در او نبینیم.
از زمان كودكی، پدر و آموزگار مدرسه برای ما تكرار می كنند كه خیانت، نفرت انگیزترین چیزی است كه می توان تصور كرد. اما خیانت كردن چیست؟ خیانت، از صف خارج شدن و به سوی نامعلوم رفتن است.
زمان بشری دایره وار نمی گذرد، بلكه به خط مستقیم پیش می رود و به همین دلیل، انسان نمی تواند خوشبخت باشد، چرا كه خوشبختی، تمایل به تكرار است.
وحشت، حالت یك ضربه را دارد؛ لحظه ای است كه انسان هیچ چیز نمی بیند. وحشت فاقد هر گونه اثر زیبایی است و انسان تنها پرتو شدید رویداد ناشناخته ای را می بیند كه چشم براه آن است.
هیچ وسیله ای برای تشخیص تصمیم درست وجود ندارد، زیرا هیچ مقایسه ای امكان پذیر نیست.
آن كس كه استعداد دشوار همدردی ( احساس مشترك ) را دارا نیست، به سردی رفتار دیگران را محكوم می كند.
مجازات كردن كسی كه نمی داند چه می كند، نشانه ی توحش است.
یك بار حساب نیست؛ یك بار مثل هیچ وقت است.
تاریخ به سبكی زندگی یك فرد است؛ بیش از اندازه سبك، به سبكی پَر است، مانند گرد و غبار در هوا معلق است، مانند چیزی است كه فردا ناپدید می شود.
شریف ترین احساسات می تواند به آسانی برای توجیه بزرگترین وحشت ها به كار گرفته شود.
مردم همیشه فریاد می زنند كه می خواهند آینده ی بهتری بسازند. این، حقیقت ندارد. آینده، خلایی است بی عاطفه نسبت به همه.
مردم، تنها به این دلیل می خواهند ارباب آینده شوند كه گذشته را دگرگون سازند
آدم هنگامی كه صف را ترك می كند، دوباره می تواند به آن باز گردد، ولی زمانی كه دایره ای بسته می شود، دیگر راه بازگشتی وجود ندارد.
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}